در انتظار گودو (سامویل بکت)
ولادمیر و استراگون درجاده ای بیرون شهر در انتظار آمدن شخصی به نام "گودو"هستند.تاخیر گودو آنها را به شک می اندازدکه آیا در همین مکان و زمان با گودو قرار داشته اند.مدتی بعد دو نفر از آنجا میگذرنداما آنها شخص مورد نظر ولادمیر و استراگون نیستند آنها همچنان امیدوارانه انتظار میکشند تا اینکه سرانجام پسری نزدشان می آیدو از جانب گودو پیغام می آوردکه امروز نمیتواند سر قرار حاضر شود و این قرار را به فردا موکول یکند.ولادمیر از پسر میخواهد که به گودو بگویدکه او را دیده و سر قرارش حاضر شده تا مبادا گودو قرار فردا را نیز منتفی نکند بعد از رفتن پسر استراگوناستراگون پیشنهاد میکند که با هم به جایی برونداما ولادمیر به خاطر قرار فردا با این پیشنهاد مخالفت میکند.آنها تصمیم میگیرند که اگر گودو فردا هم نیامد خودشان را به دار بزنند چرا که گودو را وسیله نجات خود میداننددر نهایت به این نتیجه میرسندکه روز بعد برگردند اما هیچ کدام از جای خود تکان نمیخورند.